نویسنده: بهنام وفادار دوشنبه 87/1/26 ساعت 11:1 صبح
< language=java>
>
ارزشهای اجتماعی Social Values تحت عنوان ارزشهای اخلاقی نیز از آن سخن به میان میآید، شامل مدلهای کلی رفتار، احکام جمعی هنجارهای کرداری که مورد پذیرش عمومی و درخواست جامعه بوده و منجر به یکپارچگی اجتماع بشری و گسترش پیوندهای مبتنی بر همبستگی میگردد عدالت، انساندوستی، دیگرخواهی و ... از ارزشهای عام و مطلوب اجتماعی هستند که همیشه در طول اعصار مختلف مطمع نظر جوامع بوده چه بسا در صدر هرم برنامهریزیهای دولتها قرار گرفته است. اما ملاک اخلاقی و صمیمیت نظرات دیدگاههای گوناگونی وجود دارد از جمله: کانت فیلسوف شهیر آلمانی ملاک فعل اخلاقی در جامعه را عملی دانسته که از وجدان انسان سرچشمه گرفته باشد، افلاطون هم اخلاق را از مقوله زیبایی میداند، برتراند راسل نیز میگوید:.....«اخلاق ترکیبی از هوشیاری و دوراندیشی با نفعطلبی است.» به طور کلی در مورد تعریف علم اخلاق باید گفت آنچه که متضمن معرفی و شناساندن انواع خوبیها و بدیها، راههای کسب خوبیها و رفع بدیها را به ما تعلیم میدهد با این تفاصیل مطروحه علم اخلاق از دیرباز یکی از ضروریترین شاخههای علوم برای انسان بوده است و در واقع پایه و زیربنای زندگی فردی و گروهی محسوب میگردد. تا جایی که انحاء گوناگون در علوم انسانی و طبیعی پژوهگشران و اندیشمندان بدان پرداختهاند. اخلاق پزشکی، اخلاق تجارت، اخلاق زیستی و ... پس بررسی اخلاق و ارزشهای اجتماعی در جامعهشناسی نه تنها لازم بلکه ضروری میباشد. زیرا هر اجتماعی از تک تک افراد، تشکیل شده است و سلامت و بیماری یک جامعه به سلامت و بیماری افراد آن بستگی دارد. نقصان در هر یکی از ابعاد زندگی باعث اختلاف و آنومی در نظم حاکمی در جامعه Social Crisis میشود. لذا اگر علل بداخلاقیها و نواقص موجود در ارزشهای اجتماعی کشف و شناسایی نشود، تدریجاً ویروسها تمام کالبد جامعه را فرا گرفته دچار سرطان اجتماعی میشود معضلی که پس از ابتلا شدن شاید درمان آن سنگین و چه بسا غیرممکن باشد از این رو «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد» در هرم نیازمندیهای مازلو (نیازهای جسمی، نیاز به روابط اجتماعی، نیاز به امنیت، نیاز به احترام و خودشکوفایی) انسان به ارتباط و تعامل با دیگران نیاز دارد از طرفی برای کسب احترام و عزت نفس میبایست به یک سری متغیرهایی که موجب تسهیل در روابط او میشود بپردازد متأسفانه در دنیای پیچیده پسامدرن امروز که منجر به گسترش ارزشها و نیازهای مادی شده است افراد اتوماتیکوار ناخودآگاه برای کسب احترام و توجه دیگران به سمت ارزشهای مادی (کالاهای لوسک و غیرضروری) سوق داده میشوند، در نتیجه به تدریج چنین ارزشهای کاذبی برای افراد هدف محسوب میشود به طوری که ممکن است از اصول و مبادی اخلاقی هم عدول کنند تا در این رقابت بازاری و ارزشی از دیگران عقب نمانند.
به زعم تورشتاین و بلن Thoresein reblen جامعهشناس آمریکایی بتواند «حرمت نفس» خود را با افتخار به رخ دیگران بکشد کم کم اصول و ارزشهای اخلاقی در سطح جامعه کمرنگ و حتی بیاهمیت میشود از این مرحله است که ناقوس و فروریختن نظام یک اجتماع بشری به گوش میرسد به لحاظ معرفت شناسی عناصری چون اعتقاد به «فردگرایی»، «تجربه گرایی» جدایی «بایدها و نبایدها» از «هستها»، یوتیلیتاریانیسم اخلاقی و نسبیت انگاری اخلاقی که از ارکان ایدئولوژی جوامع غربی است از عواقب آن سقوط معنوی و ابتذال ارزشهای اخلاقی میباشد آنچه اندیشوران غربی همچون «رینگر» Ringer با عنوان لزوم بازگشت تمدن غرب به ارزشهای اخلاقی طرح مینمایند امروزه به بخش مهمی از مطالبات یک جریان ریشهدار اجتماعی در غرب مبدل گشته است؛ جریانی که ضمن مقاومت در برابر سقوط بیش از پیش اخلاقی و معنوی جوامع غربی به مخالفت با نسبی انگاری و ولنگاری اخلاقی حاکم بر غرب برخاسته است. ویلیام نبت، وزیر اسبق آموزش پرورش ایالات متحده و نویسنده کتاب «فضایل اخلاقی» مینویسد: «76% مردم آمریکا از آینده نظام خانوادگی در کشور خود ناامید هستند و این امر نتیجه جریان ضداخلاقی و بیدینی سالهای 1960 میباشد که در آن همه چیز را مباح دانستیم.» وی در اشاره به عمق فاجعه اجتماعی ناشی از اهمال در ارزشهای اجتماعی و اخلاقی در جامعه متمدن آمریکا مینویسد: «مشغول ساختن آسمان خراشهای عظیم، زندگی لوکس، افزایش امکانات مادی و خوشگذرانیم بدون اینکه بدانیم قاتلانی را تربیت میکنیم که برای صد دلار بچه پنج ساله را به قتل میرسانند و برای قاپیدن النگوی یک زن حامله شکم او را میدرند و معلمی میسازیم که پس از تماشای فیلم تلویزیون دست به خودکشی میزند و ...» (روزنامه جمهوری اسلامی، 23/6/73) این گونه مواردی که از طرف برجستگان غربی مطرح میگردد به دلیل خلاء و ضعف ارزشهای اخلاقی در جامعه است که منجر به آنومی نابسامانی میشود در صورتیکه در اسلام ارزشهای اخلاقی مطلق و برخاسته از فطرت و نهاد انسان است و تابع زمان و مکان نیست. بدین معنا که مثلاً یک رفتار برخلاف هنجار طبیعی بشر نظیر هتک حرمت یا ریختن آبرو از منظر اسلام به طور مطلق غیراخلاقی است از این شاید بتوان گفت اخلاقیات و ارزشهای اجتماعی وجه تمایز انسان با حیوان است که بدون رعایت اصول و هنجارها سخن علمای منطق در توصیف انسان زیبندهترین سخن خواهد بود که انسان حیوانی است ناطق. مجموعه غرایز و نیازها در هر فردی لوازمی برای ادامه زیست است که مبانی اخلاقی با خط قرمزها و چارچوبها این غرایز را کنترل و تهدید میکنند ادیان به طور اعم و اسلام به گونه اخص مجموعهای از دستورات و قوانینی را تعریف کردهاند که در واقع ضامن سلامت و تداوم اجتماع است لذا به واسطه دین و امور معنوی میتوان اصول اخلاقی و ارزشی را در فرد فرد آحاد جامعه نهادینه کرد در این بین نقش خانواده، آموزش و پرورش، مسئولیت و متولیان فرهنگی و دینی پررنگتر و حساستر است. زیرا میبایست به طور مستقیم و غیرمستقیم الگوهای مثبت و مناسبی بین فرزندان ترویج کنند چه آنکه هر کس در طول زندگی نیاز به الگوی مرجع و مقبولی دارد و اگر در این امر اهمال شود قطعاً نوجوانان و جوانان به سمت الگوهای منفی و مطرود سوق داده میشوند که گاه فاقد اصول اخلاقی و یا وابسته به هنجارهای متعارض و متباعدی هستند و البته بهترین الگو برای القاء ارزشهای اخلاقی خود والدین و یا هر کسی که نوجوان و جوان به دلیل ارادت و علاقه از او تبعیت میکند، هستند و آنها را به عنوان الگوی مرجع میپذیرد. حال اگر این افراد خود مقید به اصول و قوانین نباشد و دروغ، کلاهبرداری، کمفروشی، ربا و... را برای نیل به اهدافشان بکار بندد فرزندان هم یاد میگیرند چون این عملکردها را در واقعیت از افراد مورد قبول خود دیدهاند لذا به تدریج چنین رویکردهای منفی و غلطی بین آنها نهادینه و ته نشست میشود حال اگر این افراد در آینده در رأس مسئولیتهای خرد و کلان کشوری قرار گیرند قطعاً جامعه به ورطه نابودی و سقوط ارزشهای اجتماعی و اخلاقی میافتد. به این ترتیب باید اذعان داشت که آموزش و اجرای ارزشها برای همیشه اقشار جامعه از هر نسخ و موقعیتی وجوب عینی و لازم است البته ریشه کن کردن صفات منفی و رذایل به طور مطلق در اجتماع امری محال و غیرممکن به نظر میرسد اما در هر حال شدنی و قابل اجراست به قول یکی از عرفای اهل دل: «کندن کوه با سوزن، آسانتر از خروج خودپرستی از قلب است» فساد اخلاقی که امروزه با رشد تکنولوژی سرعت بیشتری پیدا کرده است مصداق بارزی از اهمال متولیان آموزشی و فرهنگی ماست که میبایست با بیداری و تیزبینی به حوادث پیرامون خود نگاه کنند اینکه سی دی افرادی (چه درست، چه غلط) بین مردم پخش میشود قبل از اینکه بخواهیم از راه قانون و رسانهها این را شماتت و توبیخ کنم باید بپرسیم و ریشه یابی کنیم که چرا افرادی که از آنها به عنان الگو در یک رسانه فراگیر و عمومی یاد میشود این گونه در زندگی حقیقی خود ضد اخلاقی و هنجارشکن هستند؟ و چرا باید به گونهایی عمل کنند که نگران عواقب آن باشند؟ چیزی که به طور عمده در انتهای این نوشته میتواند پاسخگوی این سؤالات باشد آن است که:
1- اصول اخلاقی آن گونه که باید در خانوادهها به عنوان مهمترین رکن جامعه نهادیه شده است.
2- فرهنگ سازان ما به جای تصوی کشیدن اخلاقیات آنها را به بازی میکشند که مطمئناً جواب عکس میدهد.
3- کودکان ما به جای آن که آموزش و پرورش متولی تربیت آنها باشند پیوسته در معرض آموزشها بدون پرورش و تربیت هستند.
به امید آن که در جامعه ما آموزش به تمام معنا آمیخته با پرورش و تربیت درست و اصولی شود.